آهنرباهای روزگار ما
من که هیچ وقت تا مجبور نباشم ساعت های بعدازظهر از خونه بیرون نمیام! ولی بالاخره یه روز مجبور شدم، با ماشین شخصی تو ترافیک یکی از خیابان های شلوغ گیر افتادم، ترافیک سنگینی بود، ناخودآگاه نگاهم به پیاده رو افتاد...
دختری با وضعی که زبونم از شرحش قاصره (اصلا یه وضعییییییی) داشت با عشوه و ناز از پیاده رو عبور می کرد. البته تنها نبود، ولی انقدر جلب توجه می کرد که اصلا آدم به کنار دستیش حتی نگاه هم نمی کرد. با دیدنش حالت تهوع گرفتم و نگاهمو ازش گرفتم، اینبار نگاهم افتاد به پسرهایی که دورهم جمع شده بودند و داشتند به این دخترک نگاه می کردند!!! من تو ماشین بودم و صداشونو نمی شنیدم، ولی از طرز رفتارشون معلوم بود دارن تیکه می اندازند!!! (عجب اصطلاحی) نحوه نگاه کردن اونا بدترین چیزی بود که تا حالا تو عمرم دیده بودم.
وقتی یک نگاه کلی تری به پیاده رویی که دختره داشت رد می شد انداختم، یاد آزمایش آهنربا تو کلاس سوم ابتدایی افتادم. اون موقه یک مقداری براده آهن روی یک کاغذ یا شیشه می ریختیم و از زیرش یک آهنربا عبور می دادیم، همه براده های آهن تو مسیر حرکت این آهنربا قرار می گرفتند و یا هم جهت می شدن. عبور این دخترک از تو پیاده رو دقیقا همینطور بود، تمام پسرهای سطح خیابون دقیقا مثل براده های آهن به سمتش کشیده می شدن!
اون زمانی که جریان کشف حجاب تو کشور راه افتاد به بهانه ی پیشرفت این کار رو کردند، حالا فکر کنم در زمینه حجاب ما از کشورهای پیشرفته هم پیشرفته تر شدیم. کشوری فوق پیشرفته در زمینه حجاب!!!
آهنربای با انرژِی منفی برازنده تر بود!
آپم