رمضان
پروردگار من، خدای مهربان من
کی می توانم شکر نعمت هایت را بجا بیاورم؟ هیچگاه.
صبوری و تحمل می کنی نافرمانی ها و ناشکری ها و عجول بودن هایم را، مهربانی و بعد از آنهمه ناشکری بازهم روزی ام می دهی، تشنه بودم و سیرابم کردی، گرسنه بودم و سیرم کردی، بیمار بودم و شفایم دادی، و بعد از این همه، از کرمت هیچ توقعی از من نداری، بخشنده ای و عذرخواهی ام را می پذیری، ستاری و عیبم را می پوشانی و آبرویم را حفظ می کنی اما من با آرامش خاطر بازهم گناه کردم و خیالم راحت بود که تو آبرویم را نمی ریزی. و تو دیدی و دم نزدی و بازهم صبوری کردی...
به قول دکتر شریعتی: «من در کلبه ی حقیرانه ام چیزی دارم که تو در عرش کبریاییت نداری، چرا که من چون تویی دارم و تو چون تویی نداری»!
وه که چه خدایی دارم من، چقدر خوبی، از خوبی ات زبانم بند می آید. و سکوت می کنم، و تو می دانی در دلم چه می گذرد. تو دانای بی همتایی و می دانی حاجتم چیست، توانایی و قدرت برآورده کردنش را داری. و من بنده ی ناتوان و حقیر و فقیر تو ام، بدهی کریمی، ندهی حکیمی، راضیم به رضایت، در هرحالی که دوست داری نگه دار مرا، اما نگاهت را از من نگیر که سخت محتاجش هستم.
آنروز که در من ننگری جهنم آغاز می شود، اگر مرا در جهنمت بیاندازی، فریاد برمی آورم که من این خدای مهربانی ها و خوبی ها را دوست داشتم و او مرا به این حال انداخت. پس نگاهت را از من نگیر، اگر درد می دهی، غم می دهی، قبول، اما نگاهت را هم می خواهم، می خواهم ببینم چطور می توانی بنده ات را در درد و غم نظاره گر باشی.
خدای مهربان من،
و اکنون آمده ام با کوله باری پر از گناه، اما امیدوار به رحمت و مهربانی و بخشندگی ات، ای مهربانترین مهربانان.